روزهاي پر خاطره مرداد ماه
سلام به گل پسرم كه چند وقتيه كه كلبه ي خاطراتش رو آب و جارو نكردم ، سلام به دوستاي گلم كه دلم براي دلاي با صفاشون و كوچولوهاي نازشون تنگ شده .... اين چند روزي كه نبودم تعطيلات تابستوني شركتمون شروع شده بود و دلم ميخواست به نحو احسن ازش بهره ببريم ، واسه همين سعي كردم كمتر نت بيام و بيشتر وقتم رو به تو گل پسر نازم اختصاص بدم . البته يه سفر چند روزه هم داشتيم و كلي انرژي كسب كرديم و اما خاطره ي اينروزها .... روز پنجم مرداد بود كه به دعوت خاله مليحه براي رفتن به يه سفر دوستانه لبيك گفتيم و خودمون رو براي رفتن آماده كرديم .تعطيلاتمون از هفتم شروع ميشد و من و بابايي ششم رو هم نصفه روز مرخصي گرفتيم . قرار بود ششم رو بريم تهران و خونه ي خاله ملي...